شعبده باز
پسری با پرچم قرمز و چند داستان دیگر
ستاره باز
تصمیم های کبری 1 : دختری که زیاد می دانست
خوب، بد، کدام یک؟ : بهداشت فردی /ج2
خوب، بد، کدام یک؟ : رفتار دینی / امر به معروف و نهی از منکر/ ج 1
سرقت مصلحانه (مجموعه حلقه داستان کوتاه-3)
مجموعه داستان «سرقت مصلحانه» آثار برگزیده حاصل از برگزاری جلسات «حلقه داستان کوتاه » در انتشارات مدرسه به چاپ رسید . «سرقت مصلحانه» شامل 7 داستان تآلیفی و سه داستان ترجمه است. احمد اکبرپور ، مصطفی خرامان، مهسا لزگی، محمدرضا یوسفی، مهسا ملک مرزبان، عبدالمجید نجفی، علی ناصری، فرد گیبسون، خوان ویلورو و نوشیو موری ده نویسندهای هستند که آثارشان در این مجموعه منتشر و در دسترس خوانندگان قرار دارد.
«حلقه داستان کوتاه» با هدف احیای نوع ادبی داستان کوتاه برای نوجوانان و تشویق نویسندگان به خلق داستانهای کوتاه در نیمه نخست سال 96 در انتشارات مدرسه شکل گرفته است. دراین حلقه بیش از صد نویسنده کودک و نوجوان عضو هستند که دو نوبت در هر ماه در سالن اجتماعات انتشارات مدرسه دور هم جمع میشوند و داستان کوتاهی را که نوشته اند در نظر دیگران قرار می دهند. در نتیجه این جلسات داستانها کارشناسی میشوند و در قالب مجموعه «حلقه داستان 1.2.3و...» چاپ میشود. پیشتر جلد و 2و1 از این مجموعه به نامهای «برنده یا بازنده» و «تابع بینهایت» چاپ شده است.
قل بزنم یا نزنم؟ – مجموعه فکر فکر سه قصه
ماکار شجاع- مجموعه فکر فکر سه قصه
بچه فیلی که خیلی گم شده بود! – مجموعه فکر فکر سه قصه
هیچی نخودچی – مجموعه فکر فکر سه قصه
هدیهی تولد – مجموعه فکر فکر 3 قصه
دریای من کو – مجموعه فکر فکر 3 قصه
لولوی پا گندو – مجموعه فکر فکر سه قصه
تاب تاب عباسی- مجموعه فکر فکر سه قصه
قور قل قلی- مجموعه فکر فکر 3 قصه
شیری که دیر می فهمید- فکر فکر 3 قصه
شما یک بچه گم نکردهاید؟ – کتاب فیلم
کتاب خواندن همیشه لذتبخش است. اما وقتی که بعد از خواندن کتاب بتوانی قصهاش را در فیلم انیمیشن کوتاهی که بر اساس ان ساخته شده، دوباره ببینی و بشنوی، این لذت زیادتر میشود. خیلی زیاد!
کتاب فیلم «شما یک بچه گم نکردهاید؟» داستان یک جوجهتیغی کوچولو است که با مامانش قل قل بازی میکرد. از یک سرازیری قل میخورد و پایین میرفت، بعد عم منتظر می شد تا مامانش برسد. اما یک بار که قل خورد و رفت پایین، منتظر مامانش نشد، این ور و آن ور دوید و بالا و پایین پرید. وقتی که خسته شد، ایستاد و به دوروبر نگاه کرد اما مامانش را ندید. گریه کرد و گفتک «وای... مامانم گم شده!»
گیلی گیلی گرمش شده – کتاب فیلم
کتاب خواندن همیشه لذتبخش است. اما وقتی که بعد از خواندن کتاب بتوانی قصهاش را در فیلم انیمیشن کوتاهی که بر اساس آن ساخته شده، دوباره ببینی و بشنوی، این لذت زیادتر میشود. خیلی زیاد!
کتاب فیلم «گیلی گیلی گرمش شده» کتابی است که انیمیش آن هم ساخته شده و در کتاب قرار داده شده است. گیلی گیلی یک فیل چاق و تپلی است که یک روز خیلی گرمش شده بود و باید در یک برکه آبتنی میکرد اما هیچ برکهای اب نداشت، جز برکه تمساح...
هپلی هپو و یک سیب – کتاب فیلم
کتاب خواندن همیشه لذتبخش است. اما وقتی بعد از خواندن کتاب بتوانی قصهاش را در فیلم انیمیشن کوتاهی که بر اساس آن ساخته شده، دوباره ببینی و بشنوی، این لذت زیادتر میشود. خیلی زیاد!
کتاب فیلم « هپلیهپو و یک سیب» که به همراه آن انیمیشن داستان هم قرار دارد، قصه یک بچه غول تنبل تنها به اسم هپلیهپو است که دوست دارد همیشه بخوابد. یک روز که زیر درخت سیب خوابیده بود، یک عدد سیب روی شاخه دید و دوست داشت آن را بچیند و بخورد. اما چون کمی تنبل بود، از جایش تکان نخورد و از هر کسی که از انجا میگذشت، میخواست که سیب را برایش بچینند، اما همه دنبال کار خودشان بودند و عجله داشتند و هیچ کس سیب را برای هپلیهپو نچید. تا اینکه میمون از راه رسید...
گلی کوچولو یه برگ هلو – کتابفیلم
کتاب خواندن همیشه لذتبخش است. اما وقتی که بعد از خواندن کتاب بتوانی قصهاش را در فیلم یا انیمیشن کوتاهی که بر اساس آن ساخته شده، دوباره ببینی و بشنوی، این لذت خیلی ذیادتر میشود.
کتاب فیلم «گلی کوچولو یه برگ هلو» قصه دختری به نام گلی است که اسم مامانش زینبخاتون است. زینب خاتون گلی کوچولو رو خیلی دوست داشت، چون به غیر گلی کوچولو هیچی نداشت. به همین خاطر هم خیلی سخت کار میکرد تا هر چی گلیجون خواست برایش تهیه کند. اما گلی کوچولو خیلی بازیگوشی میکرد. درس نمیخوند، کیف و کتاب و دفترهایش را همه جا پخش می کرد. حتی به قصههای زینب خاتون گوش نمیکرد... با اینکه روز امتحان فرا رسید و زینب کوچولو نمیدانست باید چکار کند.
تولدش مبارک – مجموعه مامان و نینی
کتاب «تولدش مبارک» از مجموعه کتابهای «مامان و نینی» است و داستان از اینجا شروع میشود که یک روز یک مامان خرگوش در جنگل گردش میکرد که یک توپ کوچولوی سفید پیدا کرد اما مامان خرگوشه نمیدانست که اون توپ کوچولو پیله کرم ابریشم است. به خاطر همین تصمیم گرفت اون را برای بچهاش ببرد و به طرف لانهاش قل داد. در راه کلاغه هم آن را دید و خوشش آمد و سعی کرد ان را برای خودش بردارد، ولی مامان خرگوشه گفت که چون خودش اول ان را دیده، پس مال خودش است. در همین حال که خرگوش و کلاغه، سر آن توپ کوچک بحث میکردند، یک دفعه توپ تکان شدیدی خورد. مامان خرگوشه و کلاغه از ترس پشت درختی پنهان شدند و از دور به پیله کرم ابریشم که تکان میخورد، نگاه میکردند...