کتاب «روباه زرنگ با دم قشنگ»، که ترکیب داستان و شعر است، داستان روباه زبر و زرنگی است که دم قشنگی داشت. یک روز که به خانه خاله پیرزن میرود و بدون اجازه شیر کاسه شیر او را میخورد؛ اما همین لحظه خاله پیرزن سر میرسد و دُم او را قیچی میکند. روباه ناراحت میشود و از خاله پیرزن میخواهد که دُمش را پس بدهد تا آن را سر جایش بدوزد اما خاله پیرزن میگوید به شرطی دُمش را پس میدهد که او هم کاسه شیر خاله پیرزن را برگرداند. به همین خاطر روباه بی دُم قصه مجبور میشود، به دنبال شیر برود، اما این کار سادهای نیست.
کتاب «خاله قلقلی خیلی زبلی» که به صورت شعر است، داستان خاله پیرزنی است که یک دختر داشت و دخترش عروسی کرده و به خانه شوهر رفته بود. خاله پیرزن که تنها مانده بود یه روز تصمیم گرفت به خانه دخترش برود؛ برای همین بقچهاش را برداشت و به طرف خانه دختر و دامادش به راه افتاد؛ اما خاله پیرزن برای رسیدن به خانه دخترش، مجبور بود از جنگل بگذرد؛ جنگلی که هم گرگ داشت، هم پلنگ و هم شیر.