در قسمتی از کتاب آمده است:« مشکها هنوز دست به دست میگشتند. از این که کوتاهی کرده و آب کم آورده بود، خودش را سرزنش می کرد. بعد سرش را چرخانده و مردی را دید که کاسهای آبی به سویش دراز کرده است. به چشمهای مردنگاه کرد. هیچ دشمنی در آن ندید. کاسه را گرفت و آب را تا آخرین قطره نوشید. وقتی اطرافش را نگاه کرد، حسین بن علی را دید که به سربازی که از لشگر عقب مانده بود، با دست خودش آب میداد!