نمایش 17–24 از 42 نتیجهSorted by latest
لالایی سنجاب – مجموعه مامان و نینی
کتاب «لالایی سنجاب» از مجموعه کتابهای «مامان و نینی» است و داستان زندگی سنجاب کوچولویی است که توی تنهی درخت بلوط در جنگل زندگی میکنند. سنجاب کوچولو روزها در جنگل بازی میکرد. بعد که خسته میشد، به لانه برمیگشت، خمیازهای میکشید و میگفت:«مامان... لالایی میخواهم!». خانم سنجاب هم بچهاش را بغل میکرد و سنجاب کوچولو با صدای تاپ تاپ قلب مامانش به خواب میرفت. اما یک روز وقتی سنجاب کوچولو به لانه برگشت، مامانش نبود. سنجاب کوچولو همه جا را گشت، اما خبری از مامانش نبود.
لاکپشت چهارمی – مجموعه مامان و نینی
«لاکپشت چهارمی» از مجموعه کتابهای «مامان و نینی» است و داستان یک خانم لاکپشت است که چهارتا بچه لاکپشت دارد. یک روز خانم لاکپشته و چهارتا بچهاش به طرف رودخانه می رفتند. سه تا از بچهها پشت سر مادرشان حرکت میکردند، اما لاکپشت چهارمی این طرف و آن طرف میرفت. مامان لاکپشته هم بهش میگفت که اینقدر این طرف و آن طرف نرو، یک وقت گم میشوی و لاکپشت چهارمی هم گفت :«چشم مامان»؛ اما یک دفعه لای بوتهها غیبش زد.
مامان خیاط و دختر عدسی – مجموعه مامان و نینی
«مامان خیاط و دختر عدسی» از مجموعه کتابهای «مامان و نینی» است و قصه یک مامان خیاط است که یه دخر خیلی ریزه میزه دارد و چون خیلی کوچولو است، به او دختر عدسی میگوید. مامان خیاط هر روز برای همه لباسهای خوشگل میدوزد و اخر روز هم یک پیراهن کوچک برای دختر عدسی میدوزد، اما دختر عدسی آنقدر کوچک است که باز هم لباس برایش بزرگ است. مامان خیاط غصه دار میشه و آه میکشد که پروانهها و گلها و غنچهها همه بزرگ شدند اما دختر عدسی بزرگ نشده. دختر عدسی که صدای مامان خیاط را میشنود و اشکهایش را میبیند، غصه دار میشود، اما فکری به ذهنش میرسد.
کفش سوتسوتکی – مجموعه مامان و نینی
«کفش سوتسوتکی» از مجموعه کتابهای «مامان و نی نی» است و قصه کفشی است که وقتی راه میرود صدای سوت می دهد به همین خاطر اسمش کفش سوتسوتکی است. کفش سوتسوتکی توی به همراه کلی اسباببازی، توی یک کمد زندگی میکند. یک روز که همه اسباببازیها خواب بودند، کفش سوتسوتکی و عروسک مو نارنجی از کمد بیرون میروند و تازه میفهمند که تو اتاق یک نینی کوچولو هستند و کفش سوتسوتکی هم کفش همان نینی است. اما کفش سوتسوتکی از نینی میترسند.
درخت انجیر- مجموعه مامان و نینی
«درخت انجیر» از مجموعه کتابهای «مامان نینی» است و قصه درخت انجیری است که یک عالمه میوه انجیر دارد اما حاضر نیست یکی از انجیرهایش را به مامان مورچه بدهد تا برای بچههایش ببرد. حتی به مامان مورچه میخندد که ناگهان سکسکهاش میگیرد و با هر بار سکسکه چند تا از انجیرهایش میافتد زمین... حالا چه کسی به درخت انجیر کمک میکند؟
گلی کوچولو یه برگ هلو – قصههای عامیانه برای کودکان
«گلی کوچولو یه برگ هلو»، قصه دختری به نام گلی کوچولو است که با ننهاش زینب خاتون زندگی میکند. زینب خاتون گلی کوچولو را خیلی دوست داشت، چون به غیر از او هیچ کس را نداشت. به همین خاطر هم خیلی سخت کار میکرد تا هرچی گلی کوچولو خواست، برایش بخرد. اما گلی کوچولو نه درس میخوند و نه به قصههای زینب خاتون گوش میکرد تا اینکه روز امتحان رسید...
نصفش مال من نصفش مال تو- قصههای عامیانه برای کودکان
«نصفش مال من نصفش مال تو» قصه گنجشکی است که یک روز در لانهاش نشسته بود و داشت به آسمان نگاه میکرد که آرزو کرد ای کاش یک قبا داشته باشد تا در سرمای زمستان آن را بپوشد. یک مرتبه باد هو کشید و پنبهدانهای را توی دانه آقا گنجشک قصه ما انداخت. آقا گنجشکه که نمیدانست پنبه دانه چیست، به سراغ خاله زاغی که همسایهاش رفت و پرسید این دانه چیست. خاله زاغی هم برایش توضیح داد این یک پنبهدانه است که نمیتوان ان را خورد اما اگر آن را بکاری، تبدیل به غوزه و بعد پنبه میشود. بعد پنبه را میریسند، میشود نخ، نخ را میبافند، میشود پارچه، بعد هم پارچه را رنگ میکنند و میدوزند، میشود قبا و آنوقت قبا را میپوشند. اما آقاگنجشکه به تنهایی نمیتواند همه این کارها را انجام بدهد.
قصه بازرگان و طوطی – قصههای عامیانه برای کودکان
«قصه بازرگان و طوطی» داستان ساده شده طوطی و بازرگان در کتاب مثنوی معنوی مولانا است که به صورت کودکانه بیان شده است. قصه از این قرار است که بازرگانی طوطی زیبا و خوشسخنی دارد که خیلی هم او را دوست دارد. یک روز که بازرگان قصد سفر به هند دارد و طوطی به جای هدیه از او میخواهد که پیغامش را به طوطیان هند برساند و جواب آنها را به عنوان سوغات برای او به ارمغان بیاورد؛ اما وقتی که بازرگان به هند میرسد و پیغام طوطی را به طوطیهای دیگر میرساند، یکی از طوطیها از بالای درخت میافتد و میمیرد... حالا بازرگان مانده که چگونه خبر را به طوطی برساند.
بارگذاری محصولات بیشتر
طراحی کشویی بارگذاری