ماه در آب
در زیر بخشی از این کتاب را میخوانیم:
کسی در عباس فریاد میزند بنوش تا توان جنگیدن باشد. بنوش تا توان رساندن آب به خیمهها باشد. بنوش تا در خیمه سهمی از آب برنداری.
مگر چیزی از فرات کم میشود؟
مگر حسین راضی نیست؟
مگر...
نه نه، موجی قویتراز درون میگوید: حسین تشنه است. کودکان سینه بر خاک میگذارند تا التهاب عطش را کاهش دهند. اضغر را قطره آب کافی است. رقیه چندبار در بدرقه تو افتاد. سکینه رمق ایستادن نداشت. درچشمهای زینب میخواندی تشنگی تارشان کرده است.
نه...هرگز. آنها تشنهترند! اصلاً به آب نگاه کن چی میبینی؟ این کیست که در آب چشم درچشم تو دوخته است.
عباس به آب نگریست. درآب، حسین بود. موجها در حرکت خویش، حسین مینگاشتند. صدای موج، حسین بود. به خویش برگشت و درخویش جز حسین ندید و... حسین تشنه بود.
آب بنوش عباس! آب خنک و زلال و گوارا با عباس سخن میگفت. دست رشید عباس در آب فرو رفت. نوازش آب با دستهای تشنه و جان تشنهتر چه میکند.
قطرههای عزیز از کف میچکید. آب را بالا آورد تا فضای دهان رسید. نسیم خنک آب چهره عباس را مینواخت.
ساقی بنوش، گوارایت باد!
باز در موجها ولوله افتاد. حسین،حسین،حسین.
خورشید شرمسار ساقی درآب،پشت غبار پنهان شد.
....